*کم کم غروب ماه خدا ..... *

به نام خدا و سلام

ساعات پایانی ماه ضیافت و مهمانی خدا را می گذرانیم ماهی که علی رغم سختی و تشنگی و گرسنگش که بر جسم مان می آمد نشاط و شادابی روح و روانمان را باعث شد
ماهی که گرمای سوزان آن و عطش و مرارت روزه هایش را به امید دوری از آتش جهنم و نزدیکی و قرب حق تحمل کردیم و اینک ساعات پایانی اش هست. و چه زود گذشت





بدرود ای بزرگترین ماه خداوند و ای عید اولیای خدا...

بدرود ای ماه دست یافتن به آرزوها...

بدرود ای یاریگر ما که در برابر شیطان یاریمان دادی...

بدرود ای که هنوز فرا نرسیده از آمدنت شادمان بودیم

و هنوز رخت برنبسته از رفتنت اندوهناک.


همه رفتند، گدا باز گدا مانده هنوز

شب عید است و خدا عیدی ما مانده هنوز

دهه آخر ماه اول راه سحر است

بعد از این زود نخوابیم، دعا مانده هنوز

عیب چشم است اگر اشک ندارد، ور نه

سر این سفره ی تو حال و هوا مانده هنوز

کار ما نیست به معراج تقرّب برسیم

یا علیّ دگری تا به خدا مانده هنوز

گوئیا سفره ی او دست نخورده مانده است

او عطا کرد، ولی باز عطا مانده هنوز

گریه ام صرف تهی بودن این اشکم نیست

دستم از دامن محبوب جدا مانده هنوز

وای بر من که ببینم همه فرصت ها رفت

باز در نامه ی من جرم و خطا مانده هنوز

یک نفر بار زمین مانده ی ما را ببرد

کس نپرسید که این خسته چرا مانده هنوز

هر قد این فتنه گری رنگ عوض کرد ولی

دل ما مست علی، شکر خدا مانده هنوز

تا که در خوف و رجائیم توسل باقی است

رفت امروز ولی روز جزا مانده هنوز

هر چه را خواسته بودیم، به احسان علی

همه را داد، ولی کرب و بلا مانده هنوز